سلسله ی شاهان سونگ شمال 960 تا 1126 میلادی بر سرتاسر چین حکومت می کردند. این سلسله، پس از یک دوره ی فترت 50 ساله ی بی نظمی، جانشین سلسله ی تانگ (1) می شد. اقوام به اصطلاح وحشی از شمال و از شمال شرق دائماً کشور را تهدید می کردند و جنگها تمامی نداشتند. در سایه یک سری توافقها شاهان سونگ موفق شدند صلح را کمابیش تأمین کنند؛ اما در 1126 اقوام وحشی جین (2) بر شمال چین استیلا یافتند پایتخت را محاصره و امپراتور و خاندان سلطنتی را اسیر کردند. یکی از شاهزادگان که موفق شده بود به جنوب فرار کند، خودش را امپراتور اعلام کرد، و شهر هانگ زو (3) را به عنوان پایتخت برگزید و آن را لین آن (4)، یعنی صلح موقتی، نامید. و این، آغاز سلسله ی سونگ جنوب بود. جینها نیز به نوبه ی خود به تدریج مغلوب مغولها شدند که سرانجام از نیمه ی دوم قرن سیزدهم میلادی با نام سلسله ی یوان (5) بر سرتاسر چین مسلط شدند.
حال ببینیم در ابتدای هزاره ی دوم میلادی، در حالی که مردم اروپای قرون وسطایی، کم کم از وحشت سال 1000 میلادی بیرون می آمدند (6)، شهر بیان لیانگ در چه وضعی به سر می برد.
شهر را که در ایام نزدیک به نیم میلیون نفر سکنه داشت، به برکت طومار نقاشی پنج متری که زانگ زی دوان (7) کشیده است می شناسیم؛ این طومار اکنون در پکن در موزه ی شهر ممنوع در شرق کاخ سلطنتی نگاهداری می شود و نام آن «منظره ی رود در روز جشن کینگ مینگ (8)» است و صحنه های گوناگون زندگی و کسب و کار سکنه ی شهر را روی آن می توان دید.
بانوان اعیان، سوار بر کجاوه هایی که بر دوش باربران حمل می شد، جابه جا می شوند؛ شترها بارشان را از یکی از دروازه های شهر به سوی بندر می برند؛ جنب و جوش شهر تا دیر وقت شب ادامه دارد. قایقها، برخی در طول ساحل رود
قسمتی از طومار نقاشی شده، اثر زانگ زی دوان، «منظره ی رود در روز جشن کینگ مینگ» که یکی از خیابانهای بیان لیانگ را در قرن 11 نشان می دهد.
با طناب کشیده می شوند، برخی دیگر به کمک تک پاروی انتهایی که هشت خدمه ی آن را حرکت می دهد، پیش می روند، پلهای قوسی، دو ساحل رود «بیان» را، که به رود ده ذرع عمق یا رود آبهای طلایی معروف است، به هم متصل می کند. عبور از روی برخی از پلها به قدری دشوار است که دو الاغ را به پشت گاریها می بندند تا سرعتشان را بگیرد. می بینیم که روی برخی از پلها فروشندگان دوره گرد بساطشان را پهن کرده اند. در طول ساحل، قهوه خانه های دنج، میز و نیمکتهایشانرا چیده اند و عابران را به نشستن دعوت می کنند.
خانه های خانواده های مرفه، بامهای شیبدار دو طرفه دارد که با سفالهای لعابدار پوشیده شده اند، اطراف آنها را باغچه هایی احاطه کرده است که چونان منظره های مینیاتوری، در آنها کوهها، دریاچه ها و رودها تعبیه شده است. پشت جلو خان ورودی خانه ها، پرده ای به بلندی دو متر، راه را بر نفوس بد و نگاههای نامحرم می بندد. خدایان دروازه ها نیز از ورود اجنه و ارواح خبیث جلوگیری می کنند. هر خانه ی اشرافی از چند عمارت کلاه فرنگی برای استفاده های اختصاصی تشکیل شده است: عمارت مهتابی، عمارت موسیقی، عمارت هواخوری. در باغچه ها به کمک یک چرخ بادی، هوای پیرامون گلها را موج می دهند تا رایحه ی گلها به درون تالارها نفوذ کند.
مثل بسیاری از شهرها که زمانی پایتخت امپراتوری بوده اند، در مرکز آن کوی سلطنتی را می بینیم که با دیوارها و دروازه هایی که وسیع ترین آنها دروازه ی «توشیح فضیلت» نامیده می شود، محصور شده است. عمارت اژدرها از چوب ساخته شده است و هر بار که در آتش سوزی از بین می رفت، آن را از نو می ساختند و رنگ می زدند، به طوری که همیشه جلوه ی بنای نو ساز را داشت. صومعه ی حامی مملکت، یکی از کهن ترین صومعه های بودایی است که در چین بنا شده است. و معبد صفای آسمانی، بنایی نُه طبقه است. آنگاه به شهر قدیمی می رسیم با دکانهایش، چایخانه هایش، معابدش و دروازه هایش با نامهای خیال انگیز: دروازه ی عنابهای ترش، دروازه ی گنجشک قرمز، دروازه ی رونق پایدار. و بالاخره شهر جدید، شروع می شود که آن هم با وجود گستردگی، در آن دوره با دیوارها و دروازه ها محصور بوده است. راه سلطنتی از درون شهر ممنوع شروع می شود، از سرتاسر شهر می گذرد و به دروازه ی رایحه های جنوب می رسد. آنچه مایه ی شگفتی است این است که این خیابان، سیصدمتر عرض داشته است. معبر میانی، مخصوص امپراتور، با دو ردیف نرده به رنگهای مشکی و قرمز مجزّا شده اند، در دو سمت آن حجره های بازرگانان دیده می شود و کاریزهایی که در حاشیه اش به ردیف، درختان کُنار، آلوچه و هلو کاشته شده اند. و به قول شاعر؛ «در بهاران تو گویی پرده ای است که با رنگهای شاد گلدوزی شده باشد».
در بیان لیانگ، سنّت محترم شمرده می شود. کیش بزرگداشت نیاکان ایجاب می کند که مناسک تکرار شود. پاره ای از آنها در کتاب قدیمی مناسک لی کی، که قسمتهایی از آن حفظ شده است، شرح داده شده است. مثلاً، هر سال آغاز فصلها، از قرنها پیش با مراسم خاصی همراه بوده است. امپراتور، مقید بود که در عمارت با شکوه قصر نور، اقامت کند و به نوبت در دوازده اقامتگاه متوالی، متناظر با دوازده ماه هلالی تقویم چینی، حضور یابد. هر از گاهی لازم می شد یک ماه سیزدهمی (کبس) به آن بیفزایند، در این صورت امپراتور ناچار بود در درگاه دو تالار مجاور اقامت کند، که آن را با مفهوم نگاری که امپراتوری را میان دو در نشان می دهد، نمایش می دادند:
کتاب مناسک لی کی توضیح می دهد: «در نخستین ماه بهار، امپراتور در تالاری که در سمت چپ قصر بهار واقع است اقامت می کند. او سوار ارابه ای سبز می شود که اسبانی موسوم به اژدرهای سبز به آن بسته شده اند؛ او پرچمی سبز برمی افرازد، لباسهایی به رنگ سبز به تن می کند و کمربندش را با یشم سبز مزیّن می کند. بهار در این ماه آغاز می شود. سه روز پیش از فرارسیدن بهار، رئیس تشریفات مراسم مقدس، به حضور امپراتور می آید و به او اعلام می کند: «سه روز دیگر بهار شروع می شود، برترین فضیلت در عنصر چوب مکان دارد». آنگاه امپراتور به تزکیه ی نفس می پردازد. در اولین روز بهار، امپراتور پیشاپیش دسته ای از درباریان و بزرگان مملکتی مرکب از سه وزیر، نه والی، شاهزادگان تیولدار حاضر در دربار و صاحب منصبانی که لقب تافو دارند، مراسم قربانی را در مقدم موکب بهار که به حومه های شرقی پایتخت رسیده است به جا می آورد». همه ی اهالی شهر بر سر درِخانه هایشان شاخه های بید نصب می کنند، و شهر، ناگهان یکپارچه در سبزی بهار غرق می شود.
مراسم ازدواج نیز از جمله مناسکی است که گاه در شهر، چند هفته ای طول می کشد. مورخان، آن را چنین شرح می دهند: وقتی دلالان محبت، کاغذی را که روی آنها نام و تاریخ تولد نامزدها درج شده است مبادله کردند. «مراسم بُرش» [مشابه بله گرفتن از دختر به هنگام خواستگاری] در خانه ی دختر شروع می شود. وقت معرفی نامزدها به یکدیگر، مراسم نوشیدن چند فنجان نوشابه اجرا می شود: چهار فنجان برای پسر و دو فنجان برای دختر. اگر با ازدواج توافق شده باشد، یکی از خویشان دختر دو سنجاق سر به گیسوان بافته ی دختر فرو می کند، در غیر این صورت دو قواره ساتن به نشانه ی رد ازدواج برای خانواده اش فرستاده خواهد شد. در صورت توافق برای ازدواج، مبادله ی هدایا میان دو خانواده شروع می شود: از طرف خانواده ی پسر لوازم تزیین سر، گلدانهای چینی، و نقل و نبات فرستاده می شود، از طرف خانواده ی دختر، پارچه، یک جفت چوبدستی، دو سر پیاز، دو تنگ آب که چهار ماهی قرمز در آن شناور است. این رسم را «عوض و بدل ماهی و چوبدستی» می نامد. چند روز قبل از ازدواج، دختر سه قطعه طلا دریافت می کند؛ النگو، زنجیر دور قوزک پا و گردنبند. روز ازدواج که «ساعت» آن را فال بین تعیین کرده است عروس سوار بر کجاوه ای که بر دوش باربران حمل می شود با همراهی مطربان به خانه ی والدین شوهر آینده اش می رود. جلو در خانه، پیش پای عروس، دانه های برنج، پول مسکوک و پول کاغذی (که تازه متداول شده بود) و خشکبار می ریزند تا نفوس بد را دور کنند. زنان مطرب که مشعلهایی به شکل درخت کُنار و شمعهایی به شکل گل در دست گرفته اند، پیشاپیش عروس حرکت می کنند. یکی از آنها آینه در دست رو به عروس، عقب عقب راه می رود و راه را برای او باز می کند. دوستان نزدیک عروس، او را در راه رفتن بر روی حصیری سبز رنگ، سوار شدن بر زین اسب و ایستادن بر روی کفه ی ترازو کمک می کنند؛ اینها رسمهایی بوده که امروزه معنای آنها بر ما شناخته نیست. پس از اتمام مراسم، نوعروس، نزد والدین شوهرش زندگی خواهد کرد و نسبت به آنان همان احترام و اطاعتی را که نسبت به والدین خودش داشته، روا می دارد.
هر فصل از داستانهایی که در عصر سونگها نوشته شده با این عبارت خاتمه می یابد: «اگر می خواهید بدانید بعد چه پیش می آید به توضیحات فصل بعدی گوش بسپارید».

پی نوشت ها :

1. Tang.
2. Jin.
3. Hang- zhou.
4. Lin- an.
5. Yuan.
6.اشاره است به کیش هزاره پرستی برخی از فرقه های دین مسیحی که سال 1000 میلادی را مقارن با بازگشت حضرت مسیح و آغاز حکومت 1000 ساله ی او می پنداشتند. ــ م.
7. Zhang Ze- duan.
8. Qing- ming.

منبع: سرگذشت اتم، شماره 2034